سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تا ته ته بخونید ...حتما بخونید ...5 دقیقه هم نمی شه - دختری تنها

مردم به هلاکت می رسند؛ زیرا نمی پرسند . [امام صادق علیه السلام ـ به حمران بن اعین هنگامی که چیزی پرسید ـ]
 

نویسنده:   مریم(84/2/18 ::  10:12 صبح)

 

خیلی دلم گرفته بود خودمم نمی دونستم چم شده ؟!!

نشستم  خوب فکر کردم

خوب خوب

فقط به یه نتیجه رسیدم  [IMG]و اونم اینکه : عاشق شدم

عاشق یکی که مدتها کنارش بودم و باهاش زندگی می کردم

بد جوری بهش عادت کرده بودم  

بدجوری برام ناز میکرد و دلم رو می برد

حسابی برام تریپ  گذاشته بود

کلی تحویلم می گرفت  

هر چی من بش می گفتم :  بابا شما خوشگل و زیبائی..

شما همه چی داری...شما پولداری ...شوهر خوب برا شما خیلی بهتر از من هم هست

 اما دیدم نه، خانم اصلا بروش هم نمیاره که بابا  مثلا ما خجالت کشیدیم .

[IMG]چشمشو انداخت تو چشمم و بم گفت: من تو رو دوست دارم و حاضرم برای با تو بودن تمام هستیمو فدات کنم

[IMG]وای نمی دونین چه حالی شدم !!

آخه یه دیقه خودتونو بذارید جای من ...

[IMG]بچه ی مثبت .....سر بزیر ...آقا ....با حیا

اونوقت یه نفر بیاد بات اینجوری حرف بزنه ...نه خدا وکیلی چه حالی میشین ؟؟؟

یه جلسه گداشتیم که بشینیم با هم حرفامونو خیلی جدی بزنیم ..

قبول کرد

یه قرار گذاشتیم و با هم مفصل صحبت کردیم ...بابا عجب  خانومه خانومی بود

[IMG]هر چی بش گفتم ،گفت چشم

هر شرطی گذاشتم قبول کرد .....

تا جائی که گفت من اصلا با مهر هم هیچ مشکلی ندارم ...هر چی شما بگین

آخه من شما رو خیلی دوست دارم ..اصلا مسئله ی مهر مشکلی نیست و به خاطر مهر نباید وصلت رو به هم زد و پسر به این خوبی را از دست داد .....

[IMG]خوب ما هم دیگه از خدا چی می خواستیم ...نه خدا وکیلی یه خانوم خوشگل و پولدار بیاد خواستگاریتون و با همه ی شروط شما موافقت کنه، چی کار می کنید ؟؟

تازه بگه تمام ثروتش رو هم به نام شما می کنه ....

فکر نکنین که طرف یه پیره دختر بود که به من کچل پیشنهاد ازدواج داد ...نه جوون بود و  [IMG]زیبا ...باور کنین راست میگم

نگین این پسره رو خیال برداشته ....آخه کدوم دختر تو این دوره زمونه می ره خواستگاری یه پسر؟!!

(بگذریم که البته بعضی از خانومای خوب می رن خواستگاری)

ولی باور کنید همین چند وقت پیش از بیمارستان که مرخص شدم اومد خواستگاریم

خلاصه ...

درد سرتون ندم ...

تمام حرفامونم با هم زدیم و قرار شد که ما بریم تحقیق ...

تا اسم تحقیق رو شنید رنگ از روش پرید

گفت یعنی با این همه اوصاف تحقیق هم احتیاجی هست؟  زودتر قرار عقد و عروس رو بذایم که دیر نشه

منم با خودم گفتم راست می گه بیچاره ..تحقیق احتیاجی نیست

ما که ضرری نمی کنیم ....طرف ظاهر مومنی هم داره ...اصلا به قیافش هم نمی خورد که اهل داستان باشه .....

خلاصه دردسرتون ندم ....قرار بعدی رو گذاشتیم برا دو روز دیگه

به من گفت : آخه آقا سید  من تو این دو روز چه جوری دوریه شما رو تحمل کنم ..

با خودم گفتم بابا این دیگه کیه ؟

[IMG]آخه از انصاف هم نباید گذشت... این عاشق چیه من شده ؟؟

تا اومدم ازش بپرسم که واقعا شما تو من چی دیدن که عاشق من شدین ؛ سریع گفت :

بابا شما که فرد مومنی هستید و فرزند حضرت زهرا هم که هستید ؛ چی دیگه از این بهتر ..

[IMG]من همیشه آرزو می کردم یه همسر مومنی مثل شما داشتم

جاتون خالی ..... کلی از تعریفاش دلم ضعف رفت .....دیگه باورم شد که داره راست میگه طفلک ....

چه دلیلی داره یه خانوم با ظاهری آراسته به تقوی با ظاهری اینقدر زیبا بخواد به من دروغ بگه ..؟؟

بش گفتم خلاصه این رسم بزرگاس دیگه ...شما هم اجازه بدین همه چی از طریق رسم و رسومش پیش بره ...

با ناراحتی گفت اشکالی نداره ....طلا که پاکه چه منتش به خاکه

برید تحقیق .....اینم آدرس محل کار من و اینم آدرسه ......

 

خودم تو دلم می گفتم : نه چک زدم نه چونه ....عروس اومد به خونه

بشکن زنون رفتم  پیش اوستای مشتی خودم ...

داستان رو براش از اول تا آخر تعریف کردم ...اوستای مشتیه ما زد زیر خنده

با خودم گفتم: بابا اوستا هم باورش نمی شه که اومدن خواستگاریم ...خب البته حق داره که باورش نشه ...اون پیر مرده و دیگه این باور براش سخته که یه خانوم به این زیبائی با این همه ثروت با این ظاهر آراسته بیاد خواستگاریم ...

همینجوری گرم افکار خودم بودم که اوستا  منو صدا زد و گفت :

آقا سینا این خانومی که میگی اسمش چیه ؟

 

با خودم گفتم اوستا هم عجب سوالات ناموسی ای می پرسه ؟؟

آخه این دیگه چه سوالیه ؟

داشتم فکر میکردم که اوستا دوباره منو صدا زد و گفت : می گم اسش چی بود ؟

گفتم : اسمشون دنیا خانومه

گفت: بیا اینجا پیش من

رفتم کنار اوستا نشستم...دیدم نهج البلاغه رو باز کرده و به من می گه بیا بخون

دیدم از قول مولا علی علیه السلام اینجوری نوشته بود که

« دنیا رفیقی ایه که هر چی بیشتر بش اعتماد کنی به تو از پشت محکمتر خنجر می زنه »

 این دنیا خانوم شما جلب اعتماد می کنه ، از طرفی هم ظاهرش ظاهر مومنیه و چهره ی زیبائی هم داره ؛ اما وقتی بش عادت و  اعتماد کردی ، اونموقست که بت خنجر می زنه و کمترتو میشکونه .

سالهاست این دنیا به افراد زیادی از این طریق خیانت کرده...مواظب باش به تو خنجرش رو نزنه....

راستش از شما چه پنهون یه دیقه نشستم و فکر کردم ...دیدم اوستا پر بیراه نمی گه  و به یاد داستان امیر مومنان افتادم که به دنیا فرمودند : برو من تو را سه طلاقه کردم ... و آرزو کردم که منم بتونم دنیا رو طلاق بدم 


نوای دلنشین شما ()

موضوعات یادداشت

صفحه اصلی

شناسنامه

ایمیل

کل بازدید:78397

بازدید امروز:8

 

پارسی بلاگ

وبلاگ های فارسی

بخش مدیریت

 

موضوعات وبلاگ

 

لوگوی خودم

تا ته ته بخونید ...حتما بخونید ...5 دقیقه هم نمی شه - دختری تنها
 

جستجوی وبلاگ

 :جستجو

با سرعتی باور نکردنی متن
یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

 

لوگوی دوستان





 

حضور و غیاب

یــــاهـو
 

لینک دوستان

شاعرانه2
الهه ناز
عکسستان
سوگند
وب لاگ تخصصی کامپیوتر
عمو سعید
عشق؟
تک توازنده گیتار عشق
برای تو
زمینی ها
مسافری ازهند
شوکت سازند
 

آوای آشنا

 

اشتراک

 

آرشیو

تابستان 1384
بهار 1384
زمستان 1383

 

طراح قالب

 

. با پارسی بلاگ نویسندگی نوین را آغاز کنید

*
*
*
*
*
*
*
سفارش تبلیغ
صبا ویژن